گشایش باب ولایت و انسداد باب طاغوت در عرصه سیاسی- اجتماعی؛
حاکم شدن بر مردم و تصمیم گیری و دخالت در امور آنان و خلاصه اِعمال ولایت دلیل می خواهد؛ چه اینکه خداوند آدمی را «آزاد» آفریده است. فلذا دموکراسی خلاف آزادی است و در واقع چیزی نیست جز دیکتاتوری اکثریت بر اقلیت (چه اینکه اقلیت به آن حاکمیت، رای و اذنی نداده است تا محکوم قوانین آن باشند اما با دیکتاتوری و اِعمال فشار اکثریت، محکوم اند!) و این اشکالی است که حتی معتقدان به دموکراسی آن را پذیرفته اند و گفته اند بله دموکراسی «راه حق» نیست اما «راه حل» هست؛ و به عبارت دیگر چاره ی دیگری نداریم و باید آزادی بشر را فدای مصلحت کنیم. اما در اسلام به جای راه حل، راه حق مطرح می شود؛ در نظام سیاسی اسلام حاکمیت به دلیل مالکیت خداوند بر مخلوقات، از آن خداست و خداوند این حق را بنا بر آیات و روایات مکتفی به نحو انحصاری به پیامبر و ائمه -علیهم السلام- و در زمان غیبت به فقهای جامع الشرائط -حفظهم الله- تفویض نموده است. لذا «راه حقِ ولایت فقیه» ارمغان جمهوری اسلامی است که ما را در مدار «ولایت» و «توحید» حفظ می کند و از افتادن در ورطه «شرک» و «طاغوت» نگه داشته است.